قلم را بر گوشه ای گذاشته ام و خیره به سفیدی کاغذی شده ام که لحظه ای پیش
اورا برای بیان تمام افکارم برداشته بودم
اما حالا تنها خیره به او نشسته ام
افکارم در ذهنم به رقص افتاده اند و ریتمی زیبا و گاهی ناخوش را سرداده اند ....
چشمانم را باز میکنم و قلم را دردستانم میابم و افکاری که بر تن کاغذ نقش بسته اند
و در میان تمام آن نقشها جای یک نقش خالیست
نقش کنار هم بودنمان
برچسب : نویسنده : ali-alifp بازدید : 75